بدون عنوان
ند روز بعد از تولد ماکان رفتیم عروسی پسر عمه رحیم به ماکان خیلی خوش گذشت اخه بچه های همسن خودش زیاد بود.همش در حال بازی بود ...
نویسنده :
مامان مریم
10:20
تولد دوسالگی
امسال برعکس پارسال تولد ماکان جون خودمونی بود منو بابایی و خاله مهسا و عمه مینا. ماکان جونم حسابی رقصید و ذوق کرد .عالی بودخیلی خوس گذشت. ماکان جون دو سالگیت مبارک. ...
نویسنده :
مامان مریم
10:09
یه روز خوب بهاری
لباس عیدی
پرم امسال کفششو خودش انتخاب کردعاشق کفششه.بقیه لباساش هم سلیقه مامانیه ...
نویسنده :
مامان مریم
21:41
یه روز گرم زمستونی
اونروز هوا خیلی خوب بود.رفتیم باغ همسایه.اش پختیم کلی هم خوش گذشت ...
نویسنده :
مامان مریم
23:00
بیمارستان
اقا ماکانمون یکم مواظب خودش نبود و مریض شد که مجبور شدیم بستریش کنیم. من خیلی ناراحت بودم .پسرم موقع وصل کردن سرم انقدر گریه که نگو دلم کباب شده بود.بعد دو روز مرخص شدیمو اومدیم خونه که بابایی برا سلامتی ماکان جون یه گوسفند ناز قربونی کرد ...
نویسنده :
مامان مریم
22:50
تولدیکسالگی
البته اخرشب لج ماکان جون کم شد و با بچه ها کلی بازی کردی ...
نویسنده :
مامان مریم
12:35
تولدیکسالگی
امروز 15 فروردین 94.اقا ماکان یک ساله شد.یه جشن خانوادگی گرفتیم.ماکان جون زیاد باهامون همکاری نمیکرد یکم لج داشت.ولی به ما که خیلی خوش گذشت ...
نویسنده :
مامان مریم
12:33